مادر شهیدی که به خاطر بیتالمال تشییع فرزندش را عقب انداخت
تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۸۱۵۷۷
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما،چند سالی است سالروز وفات حضرت امالبنین (س)، همسر گرامی امام علی (ع)، به نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است. نامگذاری این روز به نام تکریم مادران و همسران شهدا، تجلیل و قدردانی از مقام و منزلت همسران و مادران شهیدانی است که به تأسی از حضرت امالبنین (س) که چهار فرزند خود را در راه اسلام به قربان گاه کربلا فرستاد، آنها نیز همسران و فرزندان خود را در جهت دفاع از آرمانها و اهداف عالیه انقلاب اسلامی به جبهههای حق علیه باطل فرستادند و بعد از شهادت عزیزان خود، خم به ابرو نیاورده بلکه به این سعادت و خوشبختی افتخار کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رمضان الله وکیل مسؤول تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنیهاشم (ع) و تیپ ۹۱ بقیةالله (عج) در دوران دفاع مقدس که نقش قابل توجهای در بسیج تدارکات و پشتیبانی جنگ به ویژه از استان اصفهان ایفا کرده است، در کتاب خاطرات خود با عنوان «موقعیت الله وکیل» که از سوی نشر مرزوبوم منتشر شده است، به نمونهای از این زنان و مادران اسوه شهدا که در طول دفاع مقدس در مرکز پشتیبانی جنگ شهر گزبرخوار از توابع استان اصفهان فعالیت میکرده؛ اشاره میکند که در ادامه میخوانیم:
شاید باورش سخت باشد، ولی در این مرکز با برکت، مادرانی حضور داشتند که مشغول پخت نان بودند که پیکر مطهر فرزند شهیدش را با آمبولانس وارد سپاه میکردند و او تا آن لحظه خبر نداشت.
نمونهاش حاجیه خانم قمر یزدانی بود که خانم ربابه سلطانزاده یکبار درباره او برایم تعریف کرد: من طبق روزهای قبل، بعد از اقامه نماز صبح، راهی مرکز پخت نان شدم. هوا سرد بود و صغری خانم زمانپور مشغول روشن کردن تنورها شد و من و حاجیه خانم قمر یزدانی مادر شهید سید اکبر هاشمی (شهادت در ۲۱ اسفندماه سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر) که مسؤولیت این ستاد را هم داشت، شروع به آماده کردن خمیر برای پخت نان کردیم.
چندین قدح خمیر را آماده کرده بودیم و کمکم هوا رو به روشنی میرفت که یکی از برادران سپاهی یا الله گویان به ستاد آمد. حاجیه خانم یزدانی، بفرمایی گفت و تا چشمش به قیافه برادر پاسدارمان و رنگپریدهاش افتاد و لرزش صدایش را احساس کرد، فهمید قضیه چیست و روی حس مادرانهاش فوری زحمت آن جوان را کم کرد و گفت: پسرم! خودت را زحمت نده! میدانم چه شده است. الآن سیدعباسم کجاست؟
پاسدار جوان که جا خورده بود، من و من کنان گفت: همین جا در معراج الشهداست. تشریف میآورید؟ حاجیهخانم گفت: البته که میآیم. همه ما جا خوردیم و آرام با دست به صورت خود میزدیم و اشک امانمان نمیداد.
اما خانم یزدانی، چون سروی ایستاده و استوار و سرافراز به همراه برادر سپاهی راه افتاد و ماهم دستهجمعی از پی آنها رفتیم. وقتی به سالن معراج الشهدا رسیدیم، ما و برادران پاسدار و بسیجی حاضر در سالن با دیدن پیکر مطهر و آرامگرفته سیدعباس هاشمی فرزند جوان و رعنای حاجیهخانم، صدای گریههایمان بلندتر شد و گاهی با آه و ناله شبیه جیغ و فریاد همراه شد که با عکسالعمل خانم یزدانی مواجه شدیم و ایشان به همه نهیب زد و خواست که آرام باشیم.
سپس با طمأنینه خدادادی خود، بدون کمترین تألمی خم شد و صورت فرزندش را بوسید و دستی بر صورت او کشید و بر چهره خود مالید و راستقامت ایستاد و به همان برادر پاسدار رو کرد و گفت: از شما خواهش میکنم فعلاً پیکر فرزندم سیدعباس را جابهجا نکنید و همین جا باشد تا من آردهایی را که اهدایی مردم برای جبهه است و در ستاد پشتیبانی خمیر کردهایم، بپزم و بعد از آن مراسم تشییع را شروع کنید. هر چه ما گفتیم: حاج خانم! شما نگران کارها نباشید، ما به بهترین نحو کارها را انجام خواهیم داد، نپذیرفت و گفت خودم باید باشم.
آنجا سیدابراهیم (همسر) و پسر دیگرش نیز حضور داشتند. حاجیه خانم یزدانی خطاب به آنها گفت: شما هم لطف کنید و به خانه بروید و مقدمات مراسم را به همراه دختران و دیگر اعضای خانواده مهیا کنید تا من کارم تمام شود و بیایم.
من همان وقت حس میکردم از این همه مقاومت خانم یزدانی دستها و چانهام میلرزد. بعد از آن، خانم یزدانی از پیش و ما پشت سر او راهی ستاد شدیم و او سریع لباس کار پوشید و پشت یکی از تنورها قرار گرفت. صدای گریه همه خانمهای حاضر در ستاد همچنان به گوش میرسید، ولی ایشان خم به ابرو نمیآورد. دوباره ما تاب نیاوردیم و همگی از او خواستیم که برای مراسم تشییع آماده شود که با صدای بلند گفت: اینها بیتالمال و متعلق به رزمندگان است؛ باید تا پایان پخت آخرین چونه خمیر اینجا باشم.
یکی دو ساعت بعد سیدابراهیم؛ همسر ایشان وارد ستاد شد و خطاب به حاج خانم گفت: مردم منتظرند، تشریف بیاورید. خانم یزدانی در جواب گفت: حاجآقا! کمی از خمیرها مانده است که باید به تنور بزنم، کمی حوصله کنند، همه از انتظار در میآیند و مراسم شروع میشود. با شنیدن این حرف صدای گریه همه خانمها دوباره بلند شد. در این هنگام خانم یزدانی فریاد زد: چه خبرتان است؟! کارتان را انجام دهید.
فکر کنم ساعت ۱۰ صبح بود که کار پخت نانها به پایان رسید و همه ما به همراه مادر شهید و خانوادهاش برای تشییع شهید سید عباس هاشمی به خیل مردم گزبرخوار پیوستیم.
منبع: فارس
منبع: خبرگزاری صدا و سیما
کلیدواژه: شهید مادر شهید خانم یزدانی حاجیه خانم پخت نان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iribnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری صدا و سیما» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۸۱۵۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پول بیتالمال پس گرفته شد حامیان بابک زنجانی شاکی شدند!
به گزارش همشهریآنلاین، روزنامه کیهان نوشت: رسانههای این طیف مدتهاست روی تبدیل حکم اعدام بابک زنجانی به ۲۰ سال زندان مانور میدهند بدون این که اشارهای به موفقیت قوه قضائیه در پس گرفتن اموال بیتالمال داشته باشند. به تیتر برخی نشریات دقت کنید:
- شرق: بابک زنجانی عفو شد؛ ۲۰ سال زندان به جای اعدام، حکم نهائی پرونده فساد بزرگ نفتی
- اعتماد: حکم اعدام بابک زنجانی به حبس تبدیل شد؛ نجات آقای ب.ز
- هفت صبح: ۲۰ سال حبس! حکم اعدام بابک زنجانی پس از ده سال به حبس تبدیل شد
- سازندگی: عفو ب.ز/ حکم اعدام بابک زنجانی به ۲۰ سال حبس تبدیل شد
- آرمان: سرنوشت متهم بزرگ اقتصادی به کجا رسید؟ خداحافظی بابک زنجانی با طناب دار
همزمان، کانالهای همسو، ویدئویی از اظهارات (قبلی) روحانی در زمان ریاست جمهوریاش (۱۷ اسفند ۱۳۹۴ در یزد) را بازنشر کردند که میگوید: «در دوره تحریم یک آدم توانست دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار پول نفت را... خب حالا میگویند محکوم شده به اعدام. ثم ماذا؟ پول کجا رفت؟ اعدام که مشکلی را حل نمیکند. آنی که سؤال مردم است، این است که این پول کجا رفته است؟ چرا به او اجازه دادند نفت بفروشد؟». او همچنین در کرمانشاه گفته بود: «۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار از پول مردم را بردند. قوه قضائیه پولهای غارت شده را پس بگیرد».
اما حالا که پول بیتالمال پس گرفته شده، نشریات زنجیرهای دوست ندارند مردم از این خبر خوب و امیدوارکننده با خبر شوند. قوه قضائیه توانست با تحت فشار گذاشتن بابک زنجانی و پیگیری دستگاهها، اموال بیتالمال را بازپس بگیرد. این واقعیت، طیف سیاستبازی را که هم ابتدائا زنجانی را پرورش دادند و بالا کشیدند و هم روی پرونده تخلف بعدی وی در دولت احمدینژاد موجسواری کردند، ناراحت میکند. آنها دوست داشتند زنجانی اعدام شود و پولها برنگردد تا بتوانند به فریب افکار عمومی و منفیبافی و سیاهنمایی ادامه دهند. اما حالا که قوه قضائیه و دستگاههای اطلاعاتی توانستهاند با تحت فشار گذاشتن فرد متخلف، اموال را پس از ده سال به بیتالمال برگردانند، عناصر سیاستبازان شاکی شدهاند.
گفتنی است قوه قضائیه درباره پرونده بابک زنجانی دو راه بیشتر نداشت: ۱- زنجانی را اعدام کند، اما اموال بیتالمال به کشور برنگردد. ۲- اعدام وی را به شرط تلاش وی برای بازگرداندن اموال، به حبس ۲۰ ساله تبدیل کند. در نقطه مقابل، محافل سیاستباز و مغرض دوست داشتند زنجانی اعدام شود و پولها برنگردد، تا سوژه عوامفریبی را داشته باشند.
در این زمینه قوه قضائیه گزارش داده است: «از اوایل دهه ۹۰ و اوجگیری تحریمهای ظالمانه، بابک زنجانی به دلیل برخورداری از برخی ظرفیتها و دسترسیها در خارج از کشور، همکاری با وزارت نفت را آغاز کرد. اما در دیماه ۱۳۹۲ با شکایت وزارت نفت، بازداشت و محاکمه شد. دادگاه بدوی در اواخر سال ۹۴، حکم محکومیت وی (اعدام و رد مال) را صادر کرد. پس از اعتراض بابک زنجانی، دیوان عالی کشور در آذرماه ۱۳۹۵، ضمن تأیید حکم دادگاه، در دادنامه صادره این نکته را اضافه کرد: «بدیهی است در صورت استرداد اموال و جبران خسارات وارده و اظهار ندامت و پشیمانی و توبه، محکومعلیه استحقاق برخورداری از مقررات ذیل ماده ۱۱۴ قانون مجازات اسلامی را خواهد داشت». با وجود تلاشهای صورت گرفته برای بازگشت اموال به داخل، به دلیل برخی موانع، این اقدامات نتیجه مطلوبی در پی نداشت و تنها حدود یکچهارم از کل بدهیهای زنجانی، به بیتالمال بازگردانده شد. اردیبهشت ۱۴۰۲ با ابلاغ رئیس قوه قضائیه و در پی تاکیدات ایشان، به محکومعلیه، فرصتی با بازه زمانی مشخص داده شد تا تکلیف بازگرداندن بدهیها را مشخص کند.
بر همین اساس و با تعامل سازنده دستگاه قضائی و سازمان اطلاعات سپاه، اموال بابک زنجانی با همکاری خودش در خارج از کشور شناسایی شده و مجموعهای از راهکارهای پیچیده اطلاعاتی و حقوقی برای بازگرداندن اموال به داخل کشور در دستور کار قرار میگیرد. در نتیجه، محمولهای معادل بدهیهای ارزی بابک زنجانی در بهمنماه ۱۴۰۲، در چند مرحله توسط سازمان اطلاعات سپاه وارد کشور شده و در اختیار بانک مرکزی قرار میگیرد که بر اساس برآوردهای کارشناسی، ارزش آن با احتساب اموال مصادره شده قبلی زنجانی،
بیش از بدهیهای وی به وزارت نفت میباشد».
نکته دیگری که مدعیان اعتدال و اصلاحات تعمدا بازگو نمیکنند، روند رشد بابک زنجانی است. فارغ از تصاویر موجود که مرحوم هاشمی و آقای حسن روحانی را در حال تقدیر و جایزه دادن به بابک زنجانی نشان میدهد، گفتوگوی زنجانی، با نشریه کارگزارانی آسمان (به سردبیری محمد قوچانی) در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۹۲ (چهار ماه قبل از بازداشت وی) قابل تامل است.
زنجانی در این گفتوگوی آگهیگونه و تبلیغاتی- در حالی که تصویرش بر صفحه اول نشریه کارگزاران نشسته- درباره روند رشد خود میگوید:
«زمانی که در پادگان ولیعصر تهران سرباز بودم، آقای هاشمی رفسنجانی [رئیسجمهور وقت] برای بازدید به آنجا آمدند، گفتند تعدادی سرباز برای ریاستجمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب کنند. وقتی به عنوان سرباز به بانک مرکزی رفتم گفتند شما باید بهعنوان راننده، آقای نوربخش را جابهجا کنید. حدود ۵ ماه از سربازیام مانده بود. من در دفتر آقای نوربخش کار ثبتنامهها را انجام میدادم، بعد هم رانندگی آقای نوربخش را میکردم. بعد از خدمت... آقای نوربخش ۴-۵ جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار میداد تا در بازار پخش کنند. دلار ۳۰۰ تومان بود و همه میگفتند دلار میخواهد هزار تومان شود. مردم میرفتند شب تا صبح در صف بانکها میخوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار بفروشند. آقای نوربخش به من گفت شما هم بیا در این مجموعههایی که دارند دلار تزریق میکنند و ۴ یا ۵ نفر بودند، کار کن. اولین روز ۱۷ میلیون دلار ارز در بازار توزیع کردم و اولین کارمزد من هم ۱۷ میلیون تومان بود [۱۷ میلیون تومان کارمزد در یک روز به نرخ سه دهه قبل!!] با آن پول هم یک دفتر در میرداماد (خیابانی که بانک مرکزی نیز همانجاست) خریدم. هر روز دلار میگرفتم و در بازار میفروختم... (درباره عکس با هاشمی و خاتمی و روحانی) من پیش این آقایان رفتم تا جایزه بگیرم... تا حالا سه چهار بار آقای هاشمی را از نزدیک دیدهام. بعد از انتخابات، خدمت ایشان رفتم و توضیحی درباره کارهایم به ایشان دادم. بیشتر از ۸ سال است که عکس ایشان در اتاقم هست».